
به گزارش خبرنگار سیاسی سراج24، عباس عبدی یکی از کسانی است که به خاطر خودانتقادی هایش از اصلاحات، مورد غضب بسیاری از اصلاح طلبان قرار گرفتهاست. او که سالها پیش تئوری خروج از حاکمیت را خودش مطرح کرده بود، درباره رفتار اصلاح طلبان در سال 88 عبارت طعن آمیزی دارد که اصلاح طلبان به شدت از آن ناراحتند.
او گفته بود که اصلاح طلبان در سال 88 کاری کردند که به چیزی بدتر از «اخراج از حاکمیت» منجرشد.
روزنامه هاشمی رفسنجانی که بهشدت از این اظهار نظر ناراحت شده بود در مقاله ای بهعبدی حمله کرد ونوشت: اظهارات متناقض و تحلیلهای سیاسی این فعال رسانه ای در چند سال اخیر خصوصا پس از مصاحبه ندامتگونهاش پس از به زندان افتادن در اواخر دهه 70، سوژه بسیاری از همکاران سابقش در مطبوعات شد خصوصا به این دلیل که او روزگاری، برخی فعالان مطبوعاتی و دانشجویی همچون علی افشاری را به خاطر اظهار ندامت و مصاحبه تلویزیونی به شدیدترین وجهی سرزنش نموده و گفته بود: «مبارزه هزینه هم دارد»، اما خودش (عبدی) همانگونه عمل کرد و برای رهایی از زندان، به مصاحبه علیه مواضع سابقش تن داد و به نوعی ابراز ندامت نمود! حادثه ای که پس از آن از او یک منتقد جریان اصلاحات ساخت اما در این مدت هیچگاه روشن نکرد گروگانگیر دهه 60، اصلاحطلب دهه 70 و منتقد دهه 80 در دهه 90 چه صفتی و پسوندی را برازنده خود میبیند!
به تازگی اما عباس عبدی اظهاراتی داشته اس که از سر انصاف قابل مداقه است. وی در گفتگو با اعتماد گفته است: مسئله سال ۸۸ موجبات خروج اصلاح طلبان از عرصه سیاست ورزی را فراهم آورد. مانع اصلی این است که تکلیف خود را با وضعیتی که موجب اخراج آنها شده روشن نکردهاند. اگر آن وضع را همچنان قبول دارند، طبعا اخراج آنان هم ادامه خواهد داشت، در غیر این صورت باید تغییر موضع دهند. اصلاح طلبان اگر بر مدار گذشته هستند، اصراری بر حضور در ساختار سیاسی نداشته باشند، همان مسیر را ادامه دهند با همه تبعات آن. ولی اگر حضور را به نفع کشور میدانند، در این صورت باید الزامات آن را نیز بپذیرند. این مهمترین مشکل اصلاحطلبان است.
اصلاح طلبان گویا به این حرفها توجهی نمی کنند. آنها در عین اینکه نمی خواهند تکلیف خود را با گذشته خسارت بار برای کشور روشن کنند و با توجه به اینکه هزینه اظلامی که در سال 88 به نظام متحمل کردند را پرداخت نکردخه اند، دوست دارندبا این رویکرد که «سوء تفاهم شده است» مسئله را فیصله دهند. برخی دیگر البته پارا فراتر گذاشته خود را طلبکار سال 88 معرفی می کنند.
محمدرضا خاتمی در ابتدای روی کار آمدن حسن روحانی گفته بود: اصلاحطلبان در همان سال ۸۸ از طلبشان گذشتند. طلب ما این بود که زندان و حصر و اینها نباشد. ما طلبمان این بود این کارها نشود، طلبمان این نبود که بیایند ما را وزیر و وکیل کنند. میگفتیم ظلم را باید کم کرد. اگر هم طلبی وجود داشته باشد، مردم پاداش اصلاحطلبان را در ۲۴ خرداد دادند، بنابراین امروز اصلاحطلبان از هیچ کس طلب ندارند، هیچ ادعایی ندارند و حتی در شرایط کنونی که بخشی از حقوق اولیه آنها هم گرفته شده، باز راضی هستند و صبوری میدارند و پایداری میکنند و پیش میروند. به این دلیل که احساس ما بر این است که باید خیلی از حقوق خود بگذریم چرا که منافع ملی ما در خطر است. همه اینها به این معناست که باید تاریخ را بخوانیم و پند گیریم، نه اینکه در تاریخ بمانیم و کینهورزی کنیم و بخواهیم انتقامگیری کنیم. اصلاحطلبان به بیانهای مختلف و در راس همه آقای خاتمی، مساله گذشت را بیان کردهاند و این پیامشان بود که سال ۸۸ یکی از اتفاقهای مهم و تلخ در تاریخ جمهوری اسلامی و تاریخ این کشور است اما گذشته است.
وی بدون اشاره به ظلم هایی که اصلاحات در قامت «فتنه» به جمهوری اسلامی کرده است، اشاره نمی کند و همان راهبردی را که موسوی خوئینی ها، خاتمی و اعضای مجمع روحانیون دنبال می کنند مطرح می کند: «گذشته است».
آنها این روزها دست پیش می گیرند که پس نیفتند اما چه کسی است که نداند، تکلیف اصلاح طلبان زمانی تعیین میشود که تکلیف خود را با فتنه 88 و خسارتهایی که به بار آورده اند مشخص کند. اصلاحات در سال 88 «بدیهی ترین دودوتا چهارتای دنیا» را زیر سوال برد؛ از هاشمی رفسنجانی که در تریبون نماز جمعه به اغتشاشگران گفت که از آنها بهتر حرف می زند تا فائزه هاشمی که در روزهای فتنه در خیابان آزادی خاتمی را به خاطر اینکه پدرش را رییس جمهور نکرده است، بی عرضه خطاب می کند و مادرش که فرمان شورش خیابانی می دهد، تا رییس دولت اصلاحات که مبتنی بر دروغ تقلب درخواست رفراندوم می کند. از ادعای برنده شدن در انتخابات در ساعت 22 روز انتخابات تا استدلال شاعرانه فرزند آذربایجان و داماد لرستان همه یادگاری های جریان اصلاحات با سال 88 است. استدلال هایی که بی منطق ترین و بی سوادترین سیاستمداران دنیا هم از مطرح کردنش اکراه دارند.
چندی پیش عباس عبدی با ارائه فرمولی برای تعیین تکلیف اصلاح طلبان در گفتگو با دوروزنامه شرق و اعتماد گفته بود: «در 88 نباید اصلاحطلبها امیدوار به پیروزی میشدند چون رای قطعا با احمدینژاد بود». اما چرا همه چیز فردای انتخابات تمام نشد. عبدی در گفتوگو با شرق میگوید: «معیار تشخیص انتخابات از غیر انتخابات این است که شما 4 سال مبارزه میکنید با استرسها و تنشها، انتخابات به شما نشان میدهد آیا قبول شدید یا نه. بعد از آن دیگر کار تمام شده و بازی تمام میشود اما 22 خرداد عکس این قضیه اتفاق افتاد. گویی مبارزه اصلی از 23 خرداد شروع میشود. این انتخابات نیست و نباید نام آن را انتخابات گذاشت. حتی اگر اسم آن انتخابات باشد رسم آن انتخابات نبود. هیچ نیروی اصلاحطلبی نباید در چنین فرآیندی شرکت کند یا حداقل چنین فرآیندی را شکل دهد.»
منفعت طلبی و قدرت طلبی جریان اصلاحات اما تا آنجا پیش رفته است که مجیز گوی بی چون و چرای دولت تبدیل شده است.
چندروز پیش در سرمقاله یکی از روزنامه با تعبیر ورود از در پشتی از رفتارهای این روزهای اصلاح طلبان انتقاد شده بود. در این یادداشت آمده بود: به چوب طمع خام خود بر سر حوادث آن سال، از در نظام سیاسی کشور رانده شدند این بار با نقاب اعتدال در پی ورود از در پشتیاند. اما این در پشتی همان دری است که سالها در مذمت وجودش مثنویهای طویل سروده بودند. وجود یک الیگارشی که این حق را برای خود محفوظ میداند که در همه قواعد و قوانین استثنا ایجاد کند.
بدنه نخبگانی اصلاحطلب همواره از این در تردد میکرد اما پیشترها ژست انتقاد به وجودش را حفظ میکرد اما این روزها و در پی نیمهبسته شدن آن در 8-7 سال اخیر به رویشان، بشدت از وجود این در حمایت میکنند و دعاگوی پاسبانان این نظم منحط الیگارشیاند. هاشمی رفسنجانی روزگاری مورد عتاب اصلاحطلبان بود، چرا که عالیجناب سرخپوش را یکی از عوامل اصلی انسداد سیاسی میدانستند. عالیجنابی که به مثابه پاسبان نظم مرید و مرادی بر سر راه تحرک سیاسی در آخرین لحظات ورود به عرصه کامیابی ایستاده و فقط آنان را که بوی خوش خودی میدهند اذن ورود میدهد.
اما امروز آن ردای سرخ طعنآلود جای خود را به ردای سبز مدح و ستایش داده است. همه بر گرد این پیر طریقت جمع شدهاند تا ذکری بیاموزند و قربی بیابند. ذکر این روزها اعتدال است. ذکر و وردی که اگر چندین بار تکرار شود، بر هر چه که فوتش کنند، یکباره مرهمی میشود و فتحالفتوحی. رسیدن به قدرت باعث شده دوباره آنان که زمانی مورد غضب یکدیگر بودند و بعدها به واسطه یک دشمن مشترک پای سفره فتنه نشستند و گوشکوب آبگوشت جمهوریت شدند تا مگر بتوانند جمهوری اسلامی را مستحیل کنند، امروز دوباره دور یک سفره جمع شدهاند تا مسیر «بهارستانی» شدن را بپیمایند؛ بهارستانی که 6 سال پیش پنبه آن را زدند و از اساس منکرش شدند و کل سیستمش را نامشروع میدانستند.